۱۰ انسان عجیب پرورش یـافته توسط حیوانات !+ عکس
کودک وحشی، بیوگرافی وعکسهای مجری برنامه ایینه ممنوع بـه کودکی اطلاق مـیشود کـه از سنین بسیـار پایین، دور از اجتماع انسانی زیسته هست و از مراقبت و عواطف انسانی، رفتارهای اجتماعی و از همـه مـهمتر زبان بشری، چیزی نمـیداند (یـا تجربهی بسیـار کمـی از آنها دارد). بیوگرافی وعکسهای مجری برنامه ایینه ممنوع بعضی از این کودکان وحشی توسط دیگران (معمولاً والدین خودشان) زندانی بودهاند؛ گاه، والدینی کـه نمـیتوانند از بعد اختلالات جسمـی و ذهنی کودکانشان بربیـایند، آنان را بـه حال خود رها مـیکنند.
به گزارش تکناز بـه نقل از جهان عجیب ، کودکان وحشی پیش از آن کـه به حال خود رها شوند یـا از خانـه فرار کنند، ممکن هست مورد سوء استفادهی شدیدی قرار گرفته باشند یـا آسیبهای روانی جدی بر آنها وارد آمده باشد. بیوگرافی وعکسهای مجری برنامه ایینه ممنوع طبق گزارشها، برخی از این کودکان، توسط حیوانات، بزرگ مـیشوند و برخی دیگر، بـه تنـهایی درون طبیعت وحشی، روزگار مـیگذرانند. بیش از صد مورد کودک وحشی گزارش شده است. ما ۱۰ که تا از آنها را کـه در زمان خود معروف شدهاند، درون اینجا مـیآوریم.
۱۰) دینا سانیچار، پسر گرگی هند
تاریخ پیدا شدن : بیوگرافی وعکسهای مجری برنامه ایینه ممنوع ۱۸۶۷
سن هنگام پیدا شدن : ۶
محل : سکندرا
مدت زمان زندگی درون طبیعت : ۶ سال
حیوانات : گرگها
گفته مـیشد «دینا سانیچار»، یکی از پسرهایی کـه در پرورشگاه سکندرا زندگی مـیکرد، دچار معلولیتهای ذهنی است. او را درون سال ۱۸۶۷، هنگامـی کـه شش سال سن داشت، از غار گرگها بیرون آوردند. چند شکارچی درون جنگلهای «بلندشـهر» از دیدن پسری کـه روی چهار دست و پا دویده و به دنبال یک گرگ، وارد لانـهی گرگها شد، درون شگفت ماندند. این چنین بود کـه دینا سانیچار پیدا شد. آنها با استفاده از دود، گرگ و همراهش را بیرون آوردند و گرگ را با شلیک گلوله کشتند.
دینا، درون ابتدا، عادات یک حیوان وحشی را از خود بروز مـیداد؛ او جامـههایش را مـیدرید و از زمـین غذا مـیخورد. دینا سرانجام غذای پخته را با غذای خام جایگزین ساخت اما هرگز صحبت نیـاموخت. ظاهراً دینا بـه تنباکو هم معتاد شد. وی درون سال ۱۸۹۵ مُرد.
۹) کامالا و آمالا، ان گرگی مـیدناپور
تاریخ پیدا شدن : ۱۹۲۰
سن هنگام پیدا شدن : ۸ (کامالا)، 1.5 (آمالا)
محل : مـیدناپور، هند
مدت زمان زندگی درون طبیعت : ۸ سال ، ۱ سال
حیوانات : گرگها
شاید یکی از مشـهورترین و بحثبرانگیزترین ماجراهای مربوط بـه کودکان وحشی، ماجرای «کامالا» و «آمالا» باشد. کامالا و آمالا، دو تن از جالبترین افراد، درون مـیان کودکان وحشی هستند. این ان گرگی، کنار هم، درون لانـهی گرگها پیدا شدند. درون آن زمان، آمالا ۱۸ ماهه بود و کامالا هشت سال داشت. با این حال، گفته مـیشد این دو نیستند، بلکه درون سالهای متفاوتی، بـه حال خود رها شدهاند یـا این کـه گرگها آنها را برداشتهاند.
در همان سال، کشیش «جوزف سینگ» ، یک مبلغ مذهبی کـه ادارهی پرورشگاهی درون شمال هند را بر عهده داشت، شایعاتی شنید دربارهی دو موجود شبحمانند، کـه در جنگل بنگال، درون نزدیکی «مـیدناپور»، دستهای از گرگها را همراهی مـیکنند. روستاییـان محلی از این ارواح مـیترسیدند، اما بر اساس عرف منطقه، حق نداشتند بـه گرگها آسیبی برسانند. سینگ، کـه کنجکاو شده بود، بر بالای یک درخت، مخفیگاهی ساخت مشرف بـه لانـهی دستهی گرگها. لانـه، درون واقع، یک پشتهی قدیمـی ده پایی موریـانـهها بود کـه با گذشت زمان، گود و مـیانتهی گشته بود. با بالا آمدن ماه، سینگ، گرگها را دید کـه یکی یکی بیرون مـیآیند. سپس، دو موجود خمـیده و ترسناک ظاهر شدند. این دو موجود سرهای خویش را کمـی بیرون آوردند، هوای شبانـه را بو کشیدند و آنگاه بـه بیرون جهیدند. این «اشباح» بر اساس توصیفات سینگ درون دفتر خاطراتش، موجوداتی بودند : «…بسیـار مخوف و ترسناک…دست، پا و بدنی همچون انسان داشتند، اما سرهایشان، جسم گردی بود از چیزی کـه شانـهها و قسمت فوقانی بالاتنـهشان را مـیپوشاند…چشمهایشان، درخشان و نافذ بود و شباهتی بـه چشم انسانها نداشت…هر دوی آنها روی چهار دست و پا مـیدویدند».
ظاهرا،ً درون این ها، اثری از رفتار و افکار انسانی نبود. گویی آنها ذهن یک گرگ را داشتند. هر لباسی کـه به تنشان پوشانده مـیشد را پاره مـید، فقط گوشت خام مـیخوردند، هنگام خواب بـه صورت دایرهای و خمـیده بـه هم مـیچسبیدند، درون خواب تکانهای ناگهانی مـیخوردند و خرناس مـیکشیدند، تنـها بعد از طلوع آفتاب بیدار مـیشدند، زوزه مـیکشیدند و مـیخواستند دوباره آزاد شوند. کامالا و آمالا آنقدر چهار دست و پا راه رفته بودند کـه تاندولها و مفاصلشان کوتاه شده بود، بـه همـین دلیل قادر نبودند پاهایشان را راست نگه دارند یـا حتی به منظور راه رفتن روی دو پا، کوششی نشان دهند. آنها هرگز لبخند نزدند و علاقهای بـه ارتباط با انسانها نشان ندادند. تنـها احساسی کـه در چهرهشان دیده مـیشد، ترس بود. حتی حواس این دو نیز همچون حواس گرگها شده بود. بـه گفتهی سینگ، شب هنگام، چشمان آنان بینایی خارقالعادهای داشت و مثل چشم گربهها مـیدرخشید. قدرت شنوایی آنها نیز بسیـار قوی بود، اما بـه نظر مـیرسید صدای انسانها به منظور گوشهایشان غریب و غیر قابل شنیدن است.
سینگ، بـه عنوان مردی فقیر اما تحصیلکرده، تمام تلاش خود را کرد که تا وظیفهی خود مبنی بر بهبود حال کامالا و آمالا را بـه بهترین نحو ممکن انجام دهد. وی کـه به نظریـهی رشد گیـاهوار کودکان اعتقاد داشت، این طور نتیجه گرفت کـه عادات گرگی کامالا و آمالا، بـه نحوی مانع از بروز آزادانـهی خصایل انسانی آنها مـیشود. سینگ احساس مـیکرد وظیفه دارد ( حداقل بـه دلایل مذهبی ) کـه این این دو را از روش زندگی گرگوارشان جدا کند و زمـینـهی ظهور انسانیت دفنشدهی آنان را فراهم آورد. متأسفانـه، پیش از آن کـه کار پژوهشی شرفت کند، کوچکتر، آمالا، بیمار شد و جان داد. این واقعه، به منظور کامالا کـه تازه ترسش از انسانهای دیگر و محیط پرورشگاه ریخته بود، ضربهی مـهلکی محسوب مـیشد. کامالا مدت زیـادی عزا گرفت و سینگ، مـیترسید او هم جانش را از دست بدهد. اما سرانجام کامالا بهبود یـافت و سینگ برنامـهی بهبودی بیمار را آغاز کرد.
۸) دانیل، پسر بزی آند
تاریخ پیدا شدن : ۱۹۹۰
سن هنگام پیدا شدن : ۱۲
محل : آند، پرو
مدت زمان زندگی درون طبیعت : ۸ سال
حیوانات : بزها
پسر بزی آند درون سال ۱۹۹۰ درون آند، پرو پیدا شد و گفته مـیشود کـه هشت سال توسط بزها بزرگ شده است. وی با خوردن شیر آنها و تغذیـه از ریشـهها و دانـهها زنده مانده بود. دانیل درون طبیعت، و با مشخصههای بارز زندگی وحشی بزرگ شده بود.
او روی چهار دست و پا راه مـیرفت و دستها و پاهایش آنقدر زخم شدهبودند کـه سفت شده و برایش حکم سم را پیدا کرده بودند. وی مـیتوانست با بزها ارتباط برقرار کند اما نتوانست زبان بشر را یـاد بگیرد.
پسر بزی آند بعد از پیدا شدن، توسط تیمـی از دانشگاه پزشکی «کانزاس» تحت بررسی و آزمایش قرار گرفت. نام او را «دانیل» گذاشتند.
۷) پسر-آهوی کوهی سوریـهای
تاریخ پیدا شدن : ۱۹۴۶
سن هنگام پیدا شدن : تقریباً ۱۰
محل : صحرای سوریـه
مدت زمان زندگی درون طبیعت : ۹ سال
حیوانات : آهوان کوهی
پسری کـه حدوداً ۱۰ سال سن داشت درون مـیان گلهای آهوان کوهی درون صحرای سوریـه پیدا شد. او را بـه کمک یک جیپ عراقی گرفتند، چون مـیتوانست با سرعت ۵۰ کیلومتر درون ساعت بدود. اگرچه وی بـه طرز وحشتناکی لاغر بود، اما مـیگفتند بسیـار سالم و تندست هست و عضلاتی پولادین دارد. این پسر را گرفتند و دست و پایش را بستند.
به گفتهی آرمن، پسر-آهوی کوهی سوریـهای درون سال ۱۹۵۵ هنوز زنده بود و سعی کرده بود از وضعیت نامطلوبی کـه در آن زندانی شده بود، فرار کند. من احساسات شما را با بیـان کارهایی کـه برای جلوگیری از این اقدام او انجام گرفت، جریحهدار نمـیکنم.
آنچه کـه Magazine Life درون تاریخ ۹ سپتامبر۱۹۴۶ نوشته بود، که تا حد زیـادی با گزارشهای دیگر مطابقت دارد. گزارش مـیگوید یک ماه پیش، گروهی از شکارچیـان، پسری پیدا کردهاند کـه وحشی و آزاد درون مـیان گلهای از آهوان کوهی، درون دشت سوریـه مـیدویده است. گویـا، وی، کـه در زمان پیدا شدن ۱۰ الی ۱۴ سال داشت، درون کودکی بـه حال خود واگذاشته شده بود. بعد از پیدا شدن، او را بـه آسایشگاه بیماران روانی انتقال داده بودند. Sunday Express نیز گزارش مشابهی ارائه کرده، با این تفاوت کـه سرعت پسر را ۵۰ متر درون ساعت قلمداد کرده هست نـه ۵۰ کیلومتر درون ساعت.
۶) بلو، پسر شامپانزهای نیجریـهای
تاریخ پیدا شدن : ۱۹۹۶
سن هنگام پیدا شدن : ۲
محل : نیجریـه
مدت زمان زندگی درون طبیعت : ۱ سال
حیوانات : شامپانزهها
«بلو»، پسر شامپانزهای نیجریـهای را هنگامـی کـه دو سال داشت، درون سال ۱۹۹۶ پیدا د. والدینش احتمالاً وی را کـه دچار معلولیت جسمـی و ذهنی بود، درون شش ماهگی رها کرده بودند، کاری کـه معمولاً چادرنشینان «فولانی»، ساکنان بخش عمدهای از منطقهی «ساحل» درون غرب آفریقا، با کودکان معلولشان انجام مـیدهند و امری عادی محسوب مـیشود.
بلو کـه گفته مـیشود توسط شامپانزهها سرپرستی و بزرگ شده بود، مـیان یک خانوادهی شامپانزه، درون ۱۵۰ کیلومتری جنوب «کانو» واقع درون شمال نیجریـه پیدا شد. زمانی کـه این ماجرا، شش سال بعد درون سال ۲۰۰۲ بـه چند خبرگزاری رسید، بلو درون خانـهی بیسرپرستان Tudun Maliki Torrey درون کانو ساکن شده بود.
بلو، زمانی کـه تازه پیدا شده بود، مثل یک شامپانزه راه مـیرفت، او از پاهایش بهره مـیگرفت اما دستهایش را روی زمـین مـیکشید. وی شبها درون خوابگاه بـه این سو و آن سو مـیپرید، بچههای دیگر را آشفته مـیکرد و همـه چیز را پرت مـیکرد و مـیشکست. شش سال بعد، بلو بسیـار آرامتر شده بود، اما همچنان مثل شامپانزهها بـه این سو و آن سو مـیپرید، صداهای شامپانزهوار درون مـیآورد و چند بار با مشت بـه سرش مـیزد. بلو درون سال ۲۰۰۵ از دنیـا رفت.
۵) جان سبونیـا، مـیمون-پسر اوگاندایی
تاریخ پیدا شدن : ۱۹۹۱
سن هنگام پیدا شدن : ۶
محل : اوگاندا
مدت زمان زندگی درون طبیعت : ۳ سال
حیوانات : مـیمونها
«جان سبونیـا» درون اوایل دههی ۱۹۸۰ بـه دنیـا آمده بود. وی بعد از مشاهدهی قتل مادرش بـه دست پدر خودش، از خانـه فرار کرده بود ( احتمالاً درون آن زمان حدود سه سال داشته ). باور عام و پذیرفته بر این هست که مـیمونهای سبز آفریقایی (green African vervet monkeys) حداقل که تا اندازهای مراقبت از او را درون جنگل بر عهده گرفتهاند. جان، درون سال ۱۹۹۱، وقتی درون درختی پنـهان شده بود، توسط یک زن یـا قبیله ( بـه نام مـیلی ) پیدا شد. «مـیلی» با اهالی روستا بازگشت و در این مورد، نـه تنـها خود جان درون برابر اسیر شدن مقاومت کرد- چیزی کـه معمولاً اتفاق مـیافتد- بلکه خانوادهای کـه سرپرستیاش را بر عهده گرفته بودند نیز، با پرتاب چوب بـه سمت روستاییـان، بـه دفاع از او برآمدند.
گزارشات اولیـه حاکی هست که تمام بدن جان با موهایی موسوم بـه هایپرتریکوسیس پوشیده شده بود. درون مدفوع وی، کرمهایی بـه طول نیم متر وجود داشت. وقتی او را گرفتند و تمـیزش د، معلوم شد تمام تنش پر از شکاف و خراش هست و زانوهایش بـه دلیل چهار دست و پا راه رفتن، زخمـی است. هویت جان سبولینا درون همـین زمان مشخص شد. مـیلی، جان را بـه «پل و مولی واسوا»، مدیران یک مؤسسهی خیریـه، سپرد. جان درون ابتدا نمـیتوانست حرف بزند یـا گریـه کند اما بعدها یـاد گرفت صحبت کند. این بدان معناست کـه ش از زندگی درون طبیعت، که تا حدی حرف زدن را یـاد گرفته بود.
او حالا نـه تنـها حرف مـیزند، بلکه آواز نیز مـیخواند و همراه گروه کر کودکان «مروارید آفریقا» بـه سفر مـیرود. بیبیسی، مستندی از ماجرای جان ساخت بـه نام «گواه زنده» (Living Proof). این مستند درون ۱۳ اکتبر ۱۹۹۹ بـه نمایش درآمد.
۴) ترایـان کالدارار، پسر سگی رومانیـایی
تاریخ پیدا شدن : ۲۰۰۲
سن هنگام پیدا شدن : ۷
محل : براشوف، رومانی
مدت زمان زندگی درون طبیعت : ۳ سال
حیوانات : سگها
«ترایـان کالدارار»، پسری رومانیـایی بود کـه سه سال، دور از خانوادهاش، یک زندگی وحشی درون پیش گرفته بود. گفته مـیشود او بـه دلیل خشونتهای خانوادگی، خانـهاش را ترک کرده بود. مادرش، «لینا کالدارار»، گفت کـه پسرش را دوست مـیداشته، اما همسرش مرد خشنی بوده و همواره لینا را کتک مـیزده. وقتی او ترایـان را گم کرد، بسیـار آزردهخاطر شد و این امـید را درون خود پرورش داد کـه شاید خانوادهی دیگری، سرپرستی ترایـان را بر عهده گرفتهاند. او گفت : «وقتی فرار کردم، ارتباطم با ترایـان قطع شد، با این حال، سعی کردم او را بعد بگیرم. هر کاری کردم، او ( پدر ترایـان ) اجازه نداد بچهام را بعد بگیرم. او گفت بچه مال خودش است».
اگرچه ترایـان کالدارار وقتی پیدا شد، هفت ساله بود، اما جسم یک بچهی سه ساله را داشت. او نمـیتوانست صحبت کند، بود و در یک جعبهی مقوایی پوشیده با پلیاتیلن زندگی مـیکرد. وی از نرمـی استخوان شدیدی رنج مـیبرد، زخمهای عفونی داشت و جریـان خونش احتمالاً بـه دلیل سرمازدگی، بسیـار ضعیف بود. بـه اعتقاد دکترها، امکان نداشت ترایـان بـه تنـهایی زنده مانده باشد. آنان این طور نتیجه گرفتند کـه تعداد زیـادی از سگهای ولگرد حومـهی شـهر ترانسیلوانیـا بـه او یـاری رساندهاند. وقتی ترایـان پیدا شد، جسد سگی درون کنارش بود کـه ظاهراً وی از آن تغذیـه مـیکرده.
ترایـان کالدارار، بعد از آن که اتومبیل یک چوپان بـه نام «مونالسکو یوان» از کار افتاد، پیدا شد. آقای یوان مجبور شده بود پیـاده از مرتع خود بازگردد. درون این زمان او کودک را پیدا کرده، بـه پلیس خبر داده بود. پلیس کمـی بعد ترایـان را گرفت. ترایـان همچون یک شامپانزه راه مـیرفت و خوابیدن زیر تخت را بـه خوابیدن روی آن ترجیح مـیداد. بـه گزارش دکتر «مرسیـا فلوریـا»: «او را درون وضعیتی حیوانی یـافته بودند و حرکات او نیز حیوانگونـه است. این شواهد نشان مـیدهند کـه وی درون یک محیط اجتماعی رشد نیـافته. وی درون نبود غذا، بسیـار آشفته مـیشود. درون تمام مدت بـه دنبال غذاست. وی بعد از خوردن غذا مـیخوابد».
۳) راچام پنگینگ، جنگل کامبوج
تاریخ پیدا شدن : ۲۰۰۷
سن هنگام پیدا شدن : ۲۹
محل : جنگل کامبوج
مدت زمان زندگی درون طبیعت : ۱۹ سال
حیوانات : حیوانات مختلف
جنگل کامبوج، زنی کامبوجی هست که درون ۱۳ ژانویـهی ۲۰۰۷، درون جنگل «ایـالت راتان» پیدا شد. خانوادهای درون یک روستای نزدیک بـه محل، ادعا د کـه این زن، آنها، «راچام پنگینگ» هست که ۲۹ یـا ۳۰ سال دارد (متولد ۱۹۷۹) و ۱۸ یـا ۱۹ سال پیش ناپدید شده. ماجرای راچام، بـه عنوان یک کودک وحشی کـه سالهای زیـادی از عمر خود را درون جنگل گذرانده است، پوشش خبری وسیعی داشت.
راچام، بعد از آن کـه در ۱۳ ژانویـهی ۲۰۰۷، ژولیده، و وحشتزده، درون جنگلهای انبوه ایـالت راتان واقع درون دورترین نقطهی شمال شرقی کامبوج پیدا شد، مورد توجه بینالمللی قرار گرفت. وقتی یک روستایی متوجه شد از غذای موجود درون جعبهی ناهار خبری نیست، آن ناحیـه را تحت نظر گرفت، چشمش بـه این زن افتاد و چند تن از دوستانش را به منظور گرفتن او گرد آورد.
پدر راچام، افسر پلیس،ور لو لانگ، او را از روی زخمـی کـه روی پشتش داشت شناسایی کرد. وی اظهار داشت راچام پنگینگ درون سن ۸ سالگی، هنگامـی کـه همراه شش سالهاش، گلهیـها را هدایت مـیکرد، ناپدید شده بود (ش نیز همـینطور). یک هفته بعد از پیدا شدن، راچام درون تطبیق خود با زندگی متمدن، دچار مشکل شد. بـه گزارش پلیس محلی، او تنـها مـیتوانست سه کلمـه بگوید : «پدر»، «مادر» و «شکمدرد». یک روانشناس اسپانیـایی کـه این را دیده بود، گفت او «مـیتواند چند کلمـه بگوید و با دیدن بازیهایی کـه در آنها آیینـه و اسباببازیهایی بـه شکل حیوانات وجود دارد، لبخند مـیزند» اما راچام هرگز بـه زبانی کـه قابل درک باشد، صحبت نکرد. او هنگام گرسنگی و تشنگی، بـه دهانش اشاره مـیکرد و ترجیح مـیداد بـه جای اینکه بـه صورت قائم قدم بردارد، روی چهار دست و پا راه برود. خانوادهی راچام مجبور بودند تمام مدت مراقبش باشند که تا به جنگل فرار نکند. راچام پنگینگ بارها سعی کرده بود بـه جنگل بازگردد. مادرش مرتب ناچار بود لباسهای راچام را را تنش کند زیرا او مـیخواست آنها را از تنش بیرون بیـاورد. بر اساس اظهارات یکی خبرنگار از «گاردین»، خانوادهی راچام، مراقبت فراوانی از وی بـه عمل مـیآوردند و این زن غمگین و بیتوجه مـینمود، هرچند شبها بیقرار مـیشد. درون ماه مـه ۲۰۱۰، راچام پگینگ بـه جنگل فرار کرد. علیرغم جست و جوها،ی نتوانسته او را پیدا کند.
2) پسر پرندهای روسی
تاریخ پیدا شدن : ۲۰۰۸
سن هنگام پیدا شدن : ۷
محل : ولگوگراد، روسیـه
مدت زمان زندگی درون طبیعت : ۷ سال
حیوانات : پرندگان
در سال ۲۰۰۸، مددکاران روسی، یک «پسر پرندهای» پیدا د، کـه مادرش او را درون لانـهی پرندگان بزرگ کرده بود. این پسر تنـها مـیتوانست از طریق جیک جیک ارتباط برقرار کند. بـه گفتهی مقامات، این بچهی وانـهادهشده را درون یک آپارتمان کوچک دو اتاقه درون حالی یـافته بودند کـه با قفسهایی پر از پرنده، غذای پرندگان و مدفوع آنان، احاطه شده بود.
به گزارش روزنامـهی روسی «پراودا» پسر پرندهای از زبان انسانی چیزی نمـیفهمـید و با جیک جیک و تکان بازوانش، ارتباط برقرار مـیکرد. فعال اجتماعی، «گالینا ولسکایـا»، کـه در نجات کودک از خانـهاش درون «کروسکی»، ولگوگراد، شرکت داشت، اظهار کرد مادر ۳۱ سالهی این پسر، با او همچون سایر حیواناتش رفتار مـیکرده و هرگز با وی سخن نمـیگفته. خانم ولسکایـا گفت: «وقتی با او حرف مـیزنیم، جیک جیک مـیکند».
مقامات روسی اعلام د کـه کودک از لحاظ جسمـی آسیبی ندیده هست اما از «سندروم ماگلی» رنج مـیبرد و قادر بـه برقراری ارتباط عادی با انسانها نیست. نام این سندروم، از شخصیت «کتاب جنگل» گرفته شده؛ ماگلی درون این داستان، پسربچهای هست که توسط حیوانات وحشی بزرگ مـیشود.
پراودا این گونـه نوشت: «(مادر وی) از پرندگان خانگی نگهداری مـیکرد و به پرندگان وحشی غذا مـیداد. هرگز نـه پسرک را زده بود و نـه بدون غذا رهایش کرده بود، اما هیچ وقت با او صحبت نکرده بود. این پرندگان بودند کـه با وی ارتباط برقرار کرده، زبان پرندهای یـادش دادهاند. او فقط جیکجیک مـیکند و وقتی مـیفهمدی منظورش را متوجه نشده، دستهایش را مثل پرندهها تکان مـیدهد». این مادر، بعد از آن کـه پسرک پیدا شد، یک فرم رضایت امضا کرد. براساس این فرم، وی حتما کودکش را آزاد مـیکرد که تا تحت مراقبت قرار گیرد. گزارشها حاکی از آن هستند کـه پسر پرندهای موقتاً بـه یک آسایشگاه روانی منتقل شده بود، اما بعد از مدت کوتاهی، او را بـه مرکز مراقبتهای روانپزشکی فرستاده بودند.
۱) اکسانا مالایـا، سگی اوکراینی
تاریخ پیدا شدن : ۱۹۹۱
سن هنگام پیدا شدن : ۸
محل : بلاگوشچنکا، اوکراین
مدت زمان زندگی درون طبیعت : ۵ سال
حیوانات : سگها
«اوکسانا مالای» نـه یک کودک وحشی بود، نـه یک کودک محبوس، بلکه کودکی بود وانـهاده، کـه بیشتر دوران طفولیت خود را از ۳ که تا ۸ سالگی، درون لانـهی سگها، پشت باغچهی خانـهی خانوادگی خود درون «نوایـا بلاگوشچنکا»، اوکراین، گذرانده بود، هر چند، گاهی بـه خانـه مـیآمد و والدین الکلی و اهمالگر خویش را ملاقات مـیکرد.
والدین دائمالخمر اکسانا، نمـیتوانستند از او نگهداری کنند و به همـین دلیل اکسانا درون سه سالگی از خانـهاش تبعید شد. آنان درون منطقهای فقیرنشین زندگی مـید و سگهای وحشی بسیـاری درون آن خیـابانها پرسه مـیزدند. اکسانا درون یک کپر، کـه محل زندگی این سگها بود و پشت خانـهاش قرار داشت، پناه جست. وی تحت مراقبت سگها قرار گرفت و حرکات و رفتارهای آنان را آموخت. رابطهی اکسانا با سگها آنقدر قوی بود کـه وقتی مقامات به منظور نجاتش آمدند، درون ابتدا توسط سگها رانده شدند. اعمال و صداهای او، تقلیدی از سرپرستانش بود. سگی خرناس مـیکشید، پارس مـیکرد، روی چهار دست و پا راه مـیرفت، مثل یک سگ وحشی قوز مـیکرد، پیش از خوردن غذا آن را بو مـیکشید و دارای حواس بسیـار قوی بینایی، شنوایی و بویـایی بود. وقتی اکسانا را نجاتش دادند، او تنـها کلمات «بله» و خیر» را مـیدانست.
اکسانا، بعد از پیدا شدن،ب مـهارتهای عادی اجتماعی و عاطفی انسانی را دشوار یـافت. وی، محروم از هرگونـه محرک اجتماعی و فکری، تنـها، از حمایت عاطفی سگهای همراهش برخوردار گشته بود. از آنجایی کـه اکسانا درون محیط اجتماعی از زبان استفاده نکرده بود، وی درون بهبود مـهارتهای زبانی با مشکل مواجه مـیشد.
اوکسانا درون سال ۲۰۱۰، ۲۶ ساله است. او درون محل نگهداری معلولین ذهنی نگهداری مـیشود و در مراقبت ازهای مزرعهی کلینیک کمک مـیکند. وی گفته هست وقتی کنار سگهاست، از همـیشـه خوشحالتر است.
[manfi22 - مطالب اخبار روز بامزه بیوگرافی وعکسهای مجری برنامه ایینه ممنوع]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 10 Nov 2018 15:21:00 +0000